ایستگاه سراب

ساخت وبلاگ
دست از نوشتن برنداشته ام فقط نوشته ها یکجوری شده اند که همان بهتر توی ثبت موقت آب خنک بخورند .نمیدانم کی رضایت بدهم برگه آزادیشان از حبس موقت را امضا بکنم .فعلن که دست و دلم به انتشار نمی رود .

فقط برای خالی نبودن عریضه عرض کنم که کانال تلگرامم کمی فعال تر از اینجاست .علتش شاید این باشد که نوشته های دیگران شاداب تر است .

https://telegram.me/rokhaniha

ایستگاه سراب...
ما را در سایت ایستگاه سراب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : istgahesarabo بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:25

اونوقتا تو خونه پدری یه قانونی بود که من اسمشو میزارم قانون قاشق چایخوری .قانون این بود که کسی حق نداشت با چیزی  بجز قاشق چایخوری چایشو هم بزنه ،فقط هم این نبود حتمن شربت را باید با قاشق خودش هم میزدی و وای بحالت اگه از قاشق مرباخوری استفاده دیگه ای بکنی .به همین روال هر قاشقی کارکرد خاص خودش را داشت و نباید خارج از وظیه اش ازش استفاده میشد .این وسط همیشه قاشقهای سوپخوری مظلوم وار نو و دست نخورده باقی میموندن چون قانون خونه می گفت میشه با قاشق غذا خوری سوپ هم خورد . این گذشت تا من ازدواج کردم .اولین صبحی که منزل مادر همسرم سر سفره صبحانه نشستم دیدم در کما ایستگاه سراب...
ما را در سایت ایستگاه سراب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : istgahesarabo بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:25

دیروز که دیدم خانم همسایه دارد گلدانهای پشت پنجره اتاق نشیمن من را آب میدهد فهمیدم بکار بردن "گلدانهای من!" دیگر کار بردی ندارد .گلدانها حالا مال اوست فقط پشت پنجره اتاق من است شاید هم اگر از سفر باز گردم ببینم گلدانها رفته اند نشسته اند پشت پنجره اتاق او . به باغچه و گلدانهای توی حیاط مرتب سر میزنم حالشان را می پرسم نوازششان می کنم اما گلدانهایی که کنار در ورودی هستند را فراموش می کنم .تا در را می بندم که بروم پی یک کاری تازه یادم می آید که به این بی زبانها آب باید بدهم بعد هم با خودم قول میدهم وقتی برگشتم و وقتی برمی گردم دوباره فراموش می کنم  .دیروز زن ه ایستگاه سراب...
ما را در سایت ایستگاه سراب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : istgahesarabo بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:25

از دنیای ساکت و آرام مجازی پرت شده ام وسط وقعیتهای شیرین و تلخ اجتناب ناپدیری که دوستشان دارم .پرت شده ام به آغوش مادر و مهربانی های بی اندازه خواهرکم که از جانش هم برایم دریغ نمی کند. پرت شده ام بین بوق و دود و ترافیک و بین حرفها و گله گداریهای تمام نشدنی .پرت شده ام جایی که برای راه یافتن به دنیای مجازی باید صبور باشم خیلی صبور .پرت شده ام بین تابلوهایی که خطشان خواناست و قرار نیست برای فهماندن منظورم به راننده تاکسی دنبال لغتهایی که نمیدانم بگردم .اینجا وطن است روزهایش آفتابی است  شبهایش مهتاب دیوانه ات می کند .اینجا میشود نیمه شبها که خواب بسر شدی ست ایستگاه سراب...
ما را در سایت ایستگاه سراب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : istgahesarabo بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:24